مسافرت
و ما رفتنی شدیم ( با لگد )
در این ماه حرام محرم خانواده ما بر آن شدند که به مسافرت بروند. (خانواده یعنی مادر و برادرمان) و من هم اعلام کردم که همراه پدر در تهران میمانم. (پدرمان مشغله کاری داشتند نمیتوانستند بیایند) و این گونه بود که با توجه به سخنان گوهر بار و پر ارزش من رفتن سه بلیط خریدند و به اعتراضات مردمی ما هم کلا پشیزی اهمیت ندادند.
پس اینگونه شد که ما امشب ساعت ۱۱ به سوی بلاد اسلام حرکت خواهیم کرد و بلاد کفر را ترک خواهیم گفت. نتیجه این حرکت:
۱- هر کی اونجا ما رو ببینه بیست مین میخواد زل بزنه تو فیسم که این یارو کیه.
۲- انقد پشت یکی حرف میزنن که دهنمان و صد البت گوشمان سرویس شود.
۳- باید اسب ببینم وسط عاشورا تاسوعا. فقط امیدوارم شمشیراشون الکی باشه.
۴- خانه به دوشی!
۵- نبود حمام! این یکی خود عذاب الهیه.
۶- نبودن پشت وسایل عزیزم. (البت لبتاب و گوشی رو میبرم با خودم)
۷- آپ نکردن اینجا.
۸- حرف نزدن با دوستام.
۹- و غیره.
در کل این شتریه که روی ما نشسته و نمیشه ازش در رفت. به هر حال حلالمون کنید. امیدوارم اتوبوسمون از جلو توی یه اتوبوس دیگه نره! حالا ممکنه بپرسید چرا اتوبوس؟ خیلی سادست چون اون جایی که ما میریم هواپیما نمیره و ماشین هم نزد ددی محترممان میباشد(سیصد بار گفتم یه ماشین بخرید برای همچین روزی :| کو گوش شنوا؟).
+ التماس دعا. :-"
+ دلم تنگ میشه برای همتون توی این مدت
علیـ ـرضا
- ۹۲/۰۸/۲۰
هوای گشاد شدن دارد با خود.