نامم را پدربزرگم علیرضا گذاشت٬ به مناسبت روز تولدم که مصادف بود با تولد امام اول شیعیان و اسم خودش که رضا بود و این گونه جستم از اسم محمدرضا. نام خانوادگیم را چند سده پیشترش عسگرپور گذاشتند گه اگر بخواهیم به شایعات گوش دهیم به خاطر کاری که جدم داشته و خان بوده؛ پسوند خامنه را به دوش میکشم٬ چون زادگاه مادر و پدر٬ و مادر و پدر آنها بوده.
جدم از طرف پدری (باز هم اگر بخواهیم به منابع ناموثق گوش دهیم) روس بوده و جد مادری احتمالا بلوچ.
سنم به بیست و یک میگراید. با رشتهای که ناچار در کنارش لقب " دانشجو " را به دوش میکشم. رشتهام هم نامش مهندسی نرمافزار است.
سال تولدم ضرب روز تولدم در ماه تولدم است. ۷۲/۳/۲۴ .
از هیکل و زور بازو چیزی عایدی نداشتهام به جایش چیزی به اسم مغز خدایم اهدایم نمود. به رسم زمانه سکوت پیشه کرده زبانم اما ذهنم پر از فریادهایی که چیزی از زلزله و دیگر بلاهای طبیعی کم ندارد.
قوط قالبم هر آن چیزیست که روبهرویم قرار دهند و علایقم تکنولوژی و مشخصا شرکت اپل٬ مینمیالیسم یا آنچه که سادهگراییش میخوانند و ادبیات و فکر و فکر و فکر.
مجرد مکان و متاهل زمان.
فارغ و عاشق.
مهربان و بیرحم.
و بیش از هر چیز٬ بازیگر حرفهای زمانه٬ نقشه کش قهار زمان٬ شنوندهی مداوم موسیقی و سر به صفحات کتاب.
این چنین بودیم و احتمالا خواهیم بود؛ اگر باشم که باشم.