نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

عکس‌ها را از آرشیو بیرون می‌کشی
تعجب می‌کنی از قدرتی که ثانیه‌ها دارند.
ثانیه‌هایی که بی تغییر رد می‌شوند
ولی
ما را با چه سرعتی تغییر می‌دهند.

نگاه می‌کنی به عکس.

یک شب خوب
با اقوام خوب
در لحظه‌های خوب

تیلیک.

لحظه‌ات ثبت می‌شود در تصویر
ولی حیف که حست را کسی ثبت نمی‌کند!

آخرین مطالب
نویسندگان

 

 

نامم را پدربزرگم علیرضا گذاشت٬ به مناسبت روز تولدم که مصادف بود با تولد امام اول شیعیان و اسم خودش که رضا بود و این گونه جستم از اسم محمدرضا. نام خانوادگیم را چند سده پیشترش عسگرپور گذاشتند گه اگر بخواهیم به شایعات گوش دهیم به خاطر کاری که جدم داشته و خان بوده؛ پسوند خامنه را به دوش می‌کشم٬ چون زادگاه مادر و پدر٬ و مادر و پدر آن‌ها بوده.

 

جدم از طرف پدری (باز هم اگر بخواهیم به منابع ناموثق گوش دهیم) روس بوده و جد مادری احتمالا بلوچ.

 

سنم به بیست و یک می‌گراید. با رشته‌ای که ناچار در کنارش لقب " دانشجو " را به دوش می‌کشم. رشته‌ام هم نامش مهندسی نرم‌افزار است.

 

سال تولدم ضرب روز تولدم در ماه تولدم است. ۷۲/۳/۲۴ .

 

از هیکل و زور بازو چیزی عایدی نداشته‌ام به جایش چیزی به اسم مغز خدایم اهدایم نمود. به رسم زمانه سکوت پیشه‌ کرده زبانم اما ذهنم پر از فریادهایی که چیزی از زلزله و دیگر بلاهای طبیعی کم ندارد.

 

قوط قالبم هر آن چیزیست که روبه‌رویم قرار دهند و علایقم تکنولوژی و مشخصا شرکت اپل٬ مینمیالیسم یا آنچه که ساده‌گراییش می‌خوانند و ادبیات و فکر و فکر و فکر.

 

مجرد مکان و متاهل زمان.

فارغ و عاشق.

مهربان و بی‌رحم.

 

و بیش از هر چیز٬ بازیگر حرفه‌ای زمانه٬ نقشه کش قهار زمان٬ شنونده‌ی مداوم موسیقی و سر به صفحات کتاب.

 

 

این چنین بودیم و احتمالا خواهیم بود؛ اگر باشم که باشم.