نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

عکس‌ها را از آرشیو بیرون می‌کشی
تعجب می‌کنی از قدرتی که ثانیه‌ها دارند.
ثانیه‌هایی که بی تغییر رد می‌شوند
ولی
ما را با چه سرعتی تغییر می‌دهند.

نگاه می‌کنی به عکس.

یک شب خوب
با اقوام خوب
در لحظه‌های خوب

تیلیک.

لحظه‌ات ثبت می‌شود در تصویر
ولی حیف که حست را کسی ثبت نمی‌کند!

آخرین مطالب
نویسندگان

حرف‌های تکراری

يكشنبه, ۱۷ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۲ ق.ظ

بازم می‌خوام گله و شکایت کنم. فک کنم تنها کاریه که فعلا خیلی خوب می‌تونم انجامش بدم.

 

خب احتمالا یک بحث ثابت تکراری داریم به نام "باز هم دلتنگی"؛ علت؟ خب منی که نمی‌تونم یه ساعت بدون بودنش سر کنم الآن یک هفتست درست حسابی باهاش حرف نزدم. دلیل؟ امتحانات.

 

می‌خوام بنویسم ولی نوشتن کار اهالی زاده‌ی قلمه نه من.. من قلم رو تفسیر دلم می‌دونم. دلی که هیچوقت دل درست حسابیی برای من نبود.

 

داشتم فکر می‌کردم به اینکه من عاشق شدم. به اینکه انقدر وفادار شدم که حتی با اینکه می‌تونم ولی با کس دیگه‌ای نمی‌پرم. همیشه و همه جا همه رو یک شخص می‌بینم. شخصی که از زندگیم بیشتر برام ارزش داره. نه اینکه بخوام مسخره بازی در بیارم بگم من یه عاشق واقعیم. نه اصلا اینطور نیست. شاید اگه واقعا عاشقش بودم رهاش می‌کردم تا یه زندگی بهتر بسازه. یه زندگی بهتر از با من بودن. من چیزی نیستم که بشه بهش مرد ایده‌آل گفت. من فقط یه پسر بیست سالم با ذهن یه پسر پونزده ساله و دل یه بچه هشت ساله.

 

دلم تنگ شده. ثانیه به ثانیه‌ام رو تنهایی پر می‌کنه ولی شاکی نیستم این انتخاب خودم بوده و به انتخابم افتخار می‌کنم حتی اگه مثل همه‌ی داستانای عاشقانه سرانجامم نرسیدن بهش باشه.

 

نمی‌دونم چرا. هر کس یه جور به دنیا میاد. با یکسری اخلاق و چیزهای ذهنی. من همیشه دلم می‌خواست تا زندگیم در کنار یک نفر معنا پیدا کنه. با گذشت از اختلافامون. نه با تفاهم بلکه با دعواهایی که با یه بوس ختم به خیر میشه. با کسی که همه چیزم باشه حتی اگه همه چیزش نباشم. دلم می‌خواست اینطوری که هستم باشم. ولی حسرت ها...

 

کاش یک ثانیه دستاش رو لمس می‌کردم..

کاش لبخندش رو می‌دیدم و فراموش نمی‌کردم...

کاش در آغوشش می‌گرفتم و عطر تنش٫ ضربان قلبش وجودم رو پر می‌کرد..

 

حرف‌های تکراریی که همیشه هست ولی گفتن این تکرارها هم برام خوشاینده. بودن کنار یکی که بدونی به یادته حتی اگه نباشی قشنگه. نوشتن از کسی که می‌دونی متنت رو می‌خونه قشنگه. رها کردن ذهنت روی کاغذ قشنگه.

 

 

زدن حرف‌های تکراری قشنگه.. :)

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]

نظرات  (۲)

خوشی زده زیر دلت پسرم :|
دوسش داری، دوست داره، چی می خوای دیگه؟ :دی
مهم اینه که یکی هست که هست!
پاسخ:
اول از همه خودتی!
دوم از همه من چند تا چیز می‌خوام خیلی هم روی رسیدن بهشون مصمم. فقط این آماده سازی مقدماتش داره دهنم رو صاف می‌کنه.
سوم از همه مهم اینکه یکی هست که حتی وقتی نیست٫ هست.
می خوای بهم بگی مقدماتش جذاب نیس؟
عاره مهم اینه
پاسخ:
جذابه..
ولی اینکه منتظر بقیه باشی و اونا هم کاری نکنن خیلی رو مخه!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">