نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

عکس‌ها را از آرشیو بیرون می‌کشی
تعجب می‌کنی از قدرتی که ثانیه‌ها دارند.
ثانیه‌هایی که بی تغییر رد می‌شوند
ولی
ما را با چه سرعتی تغییر می‌دهند.

نگاه می‌کنی به عکس.

یک شب خوب
با اقوام خوب
در لحظه‌های خوب

تیلیک.

لحظه‌ات ثبت می‌شود در تصویر
ولی حیف که حست را کسی ثبت نمی‌کند!

آخرین مطالب
نویسندگان

داستان یک جوان

دوشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۴۳ ب.ظ

 

 

 

در سوی سیاه دشت مغان

هست پسری نیمه‌جان

 

می‌خرامد بر دشت و چمن

می‌فرساید تن در این جهان

 

شوری در دل دارد و نوری به چشم

لیک مانده زبان دور از گفت و مان

 

می‌گوید هر از چندی با جوی و گون

از درد حسرت ِ دوری ِ نورزادگان

 

می‌رود و می‌رود از این دشت مغان

تا شاید برود از دل درد فغان

 

سوگی در دل دارد این جوان

می‌فروشد آتیه به عیار زمان

 

سرایش ساخته بر دست باد

آتیه شده همه فصل خزان

 

شاید بیایید روزی بالا سرش

اما هست تن بر زیر خاک جهان

 

 

 

 

عـ ـلـ ـیـ ـر ـضـ ـا

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]

شعر

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">