نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

عکس‌ها را از آرشیو بیرون می‌کشی
تعجب می‌کنی از قدرتی که ثانیه‌ها دارند.
ثانیه‌هایی که بی تغییر رد می‌شوند
ولی
ما را با چه سرعتی تغییر می‌دهند.

نگاه می‌کنی به عکس.

یک شب خوب
با اقوام خوب
در لحظه‌های خوب

تیلیک.

لحظه‌ات ثبت می‌شود در تصویر
ولی حیف که حست را کسی ثبت نمی‌کند!

آخرین مطالب
نویسندگان
۱۳
ارديبهشت

 

ساده‌گرایی، ساده‌پسندی یا مینیمالیسم (به انگلیسی: Minimalism)‏ یک مکتب هنری است که اساس آثار و بیان خود را بر پایه سادگی بیان و روش‌های ساده و خالی از پیچیدگی معمول فلسفی و یا شبه فلسفی بنیان گذاشته‌است.

مینیمالیسم جنبشی در اشکال مختلف هنر، به ویژه در هنرهای تجسمی و موسیقی است، که در آن به افشای ماهیت یا هویت موضوع از طریق از بین بردن تمام اشکال، رنگها، فرمها و … غیر ضروری ویژگی ها یا مفاهیم است. مینیمالیسم هر طراحی و یا سبک است که در آن ساده ترین عناصر، مورد استفاده قرار گرفته اند برای رساندن حداکثر اثر مفهوم و حداکثر تاثیر گذاری.

 

ساده‌گرایی را می‌توان زاییده هنرمندان روس دورهٔ پس از انقلاب اکتبر روسیه دانست که ساختارگرا بودند و به خلاصه‌نمایی و اشکال هندسی گرایش داشتند. مانند مالویچ با اثر «سفید روی سفید»ش. تجربیات هنرمندان روسیه در دهه ۱۹۵۰ و ۶۰ بر هنرمندان اروپا و امریکا مانند مجموعه تابلوهای تماما سفید رابرت راشنبرگ جوان و کارهای تک‌رنگ ایو کلین، و سری آکروم پیرو مانتزونی اثر گذاشت و به نوع دیگری بر کارهای میناکاری روی مس رابرت ریمن و آثار اگنس مارتین که ترکیب شیارهای نامحسوس روی زمینه تک‌رنگ بود، تاثیر گذاشت.

 

ساده‌گرایی در ایالات متحده به سرعت تبدیل به یک جنبش هنری تازه شد که بیشتر با خلق آثار سه بعدی (به جای دو بعدی) همراه بود. آثار حجمی ریچارد سرا مرحله‌ای سنتی از ساده‌گرایی در آمریکا بود و به کارهای دیوید اسمیت نزدیک بود. قطعات حجمی او حالتی پویا و ناپایدار داشتند . حجم‌هایی که برای فضای بیرون ساخت به ویژه «طاق نوسان» تاثیر حسی و روانی تهدید کننده‌ای داشت و برای مدت‌ها باعث بحث‌های فراوان شد.

 

ساده‌گرایی در ایالات متحده به سرعت تبدیل به یک جنبش هنری تازه شد که بیشتر با خلق آثار سه بعدی (به جای دو بعدی) همراه بود. آثار حجمی ریچارد سرا مرحله‌ای سنتی از ساده‌گرایی در آمریکا بود و به کارهای دیوید اسمیت نزدیک بود. قطعات حجمی او حالتی پویا و ناپایدار داشتند . حجم‌هایی که برای فضای بیرون ساخت به ویژه «طاق نوسان» تاثیر حسی و روانی تهدید کننده‌ای داشت و برای مدت‌ها باعث بحث‌های فراوان شد.

 

جریان اصلی جنبش ساده‌گرای آمریکایی را می‌توان در آثار تونی اسمیت، دانالد جاد، کارل آندره، دان فلاوین، رابرت موریس، سول لوویت، جان مک کراکن دانست.

ساده‌گرایی در شکل‌های مختلفی از طراحی و هنر، به ویژه در هنرهای تجسمی و موسیقی استفاده می‌شود. ساده‌گرایی پس از جنگ جهانی دوم، در هنر غرب به وجود آمد و بیشتر از سوی هنرمندان هنرهای تجسمی آمریکایی در اواخر دهه ۱۹۶۰ و اوایل دهه ۱۹۷۰ میلادی، گسترش پیدا کرد. ساده‌گرایان بر این باورند که با زدودن حضور فریبنده ترکیب‌بندی و کاربرد موارد ساده و اغلب صنعتی که به شکلی هندسی و بسیار ساده شده قرار گرفته باشند، می‌توان به کیفیت ناب رنگ، فرم، فضا و ماده دست یافت. از هنرمندان این سبک می‌توان به دیوید اسمیت، دونالد جاد، ارنست تروا، سول لویت، کارل آندره، دن فلاوین، رابرت رایمن، رونالد بلادن و ریچارد سِرا اشاره کرد.

آثار هنرمندان مینیمالیست گاه کاملاً تصادفی پدید می‌آمد و گاه زادهٔ شکل‌های هندسی ساده و مکرر بود. ساده‌گرایی نمونه‌ای از ایجاز و سادگی را در خود دارد و بیانگر سخن رابرت براونینگ است: Less is more (کمتر غنی‌تر است).

مینیمال یا ساده‌گرایی در هنرهای تجسمی

ساده‌گرایی در نقاشی را می‌توان زاییده هنرمندان روس دورهٔ پس از انقلاب اکتبر روسیه دانست که ساختارگرا بودند و به خلاصه‌نمایی و اشکال هندسی گرایش داشتند. مانند مالویچ با اثر «سفید روی سفید»ش. تجربیات هنرمندان روسیه در دهه ۱۹۵۰ و ۶۰ بر هنرمندان اروپا و امریکا مانند مجموعه تابلوهای تماما سفید رابرت راشنبرگ جوان و کارهای تک‌رنگ ایو کلین، و سری آکروم پیرو مانتزونی اثر گذاشت و به نوع دیگری بر کارهای میناکاری روی مس رابرت ریمن و آثار اگنس مارتین که ترکیب شیارهای نامحسوس روی زمینه تک‌رنگ بود، تاثیر گذاشت.

ساده‌گرایی در مجسمه‌سازی از ایالات متحده آمریکا شروع شد. پژوهش‌های پیروان این جنبش شامل انواع ساختارهای مُدولی، فضایی، شبکه‌ای و جفت‌کاری بود که هدفش توضیح مجدد مسایلی چون فضا، فرم، مقیاس و محدوده بود. و در نتیجه هرگونه بیان‌گری و توهم بصری را نفی می‌کرد.
آن‌ها روشی خردگرایانه را در ترکیب‌بندی به کار می‌بردند: مجموعه‌های منظم ساده‌ای از واحدهای همانند و جابه‌جا شونده بر اساس ریاضی که قابلیت بسط و توسعه دارند.

ساده‌گرایی در ایالات متحده به سرعت تبدیل به یک جنبش هنری تازه شد که بیشتر با خلق آثار سه بعدی (به جای دو بعدی) همراه بود. آثار حجمی ریچارد سرا باعث بحث‌های فراوان شد. جریان اصلی جنبش ساده‌گرایی آمریکایی را می‌توان در آثار تونی اسمیت، دانالد جاد، کارل آندره، دان فلاوین، رابرت موریس، سول لوویت، جان مک کراکن مشاهده کرد.

 

مینیمال یا ساده‌گرایی در ادبیات

ساده‌گرایی در ادبیات، سبک یا اصلی ادبی است که بر پایه فشردگی و ایجاز بیش از حد محتوای اثر بنا شده‌است. مینیمالیست‌ها در فشردگی و ایجاز تا آنجا پیش می‌روند که فقط عناصر ضروری اثر، آن هم در کمترین و کوتاه‌ترین شکل، باقی بماند. به همین دلیل کم حرفی از مشخص‌ترین ویژگی‌های این آثار است.

ساده‌گرایی ادبیات داستانی را با بیان‌های زیادی از جمله «کوتاه نویسی» و «داستانِ کوتاهِ کوتاه» خوانده‌اند. کوتاه‌نویسی مینی‌مالیست‌ها نظر بسیاری از منتقدان ادبی را به خود جلب کرد، آنها نظر موافقی با اینگونه داستان‌ها نداشتند. زیرا به عقیده آنها مینی مالیست‌ها بیش از حد شاخ و برگ عناصر داستان را می‌زنند و لطف و روح داستان از بین می‌رود. منتقدان، ساده‌گرایان را با نام‌هایی مانند «واقع‌گرایی سوپرمارکتی»، «آدامس بادکنکی شیک» و «ساده‌گرایی پپسی‌کولایی» خواندند.

از مهم‌ترین نویسندگان این سبک میتوان به ریموند کارور اشاره کرد.

مینیمال یا ساده‌گرایی در موسیقی

ساده‌گرایی در موسیقی شیوه تصنیف موسیقی با استفاده از ایده‌ای است که چند بار تکرار می‌شود.یک قطعه مینی مالیستی موسیقی معمولاً تم کوتاهی را در بردارد که ممکن است نغمه‌ای یا ضرب‌آهنگی باشد. این موضوع سپس بارها، تکرار می‌شود اما به تدریج تغییر می‌کند. گاهی اوقات این شیوه با دو یا چند ساز اجرا می‌شود که با اجرای نت‌های شان قطع می‌شوند یا هم نوازی می‌کنند اما هم زمان که یک ساز به آرامی سریع تر از دیگری نواخته می‌شود، ساز دیگر به تدریج از هماهنگی خارج می‌شود.

آهنگسازانی که قطعات مینی مالیستی نوشته‌اند شامل وایت استرایپس، فیلیپ گلاس، استیو رایک و تری رایلی هستند. آهنگسازانی هم مانند جان آدامز، از شیوه‌های مینی مالیستی در آثارشان استفاده کرده‌اند اما آن را با شیوه‌های دیگر ترکیب کرده‌اند.

موسیقی ساده‌گرا در دهه‌های ۱۹۶۰ و۷۰ میلادی محبوب شد. آهنگسازان ساده‌گرا کار خود را در حالی آغاز کردند که آهنگسازان زیادی قطعاتی می‌ساختند که بسیار پیچیده بوده و درکش برای شنونده سخت بود.

 


 

صدای آتش / بارنت نیومن

 

ترکیب / پیت موندریان

 

 

 

منابع:


لوسی اسمیت، ادوارد. آخرین جنبش‌های هنری قرن بیستم. ترجمهٔ سمیع آذر، علیرضا. چاپ اول. تهران: نظر،۱۳۸۰.

وود، پُل. هنر مفهومی. ترجمهٔ فرزین، مدیا. چاپ اول. تهران: نشرهنرایران، ۱۳۸۴. ۹۰.

مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا، «Minimalism»، ویکی‌پدیای انگلیسی، دانشنامهٔ آزاد (بازیابی در ۱۰ نومبر ۲۰۰۷).

بارت، جان؛ چند کلمه دربارهٔ مینی‌مالیسم؛ مریم نبوی‌نژاد؛ فصلنامه زنده رود؛ اصفهان، شمارهٔ ۱۴. ۱۵و ۱۶. پاییز۱۳۷۵.

 

ویکی‌پدیا فارسی

ویکی‌پدیا انگلیسی

وبسایت هنرهای تجسمی

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۰۹
ارديبهشت

خیلی وقتا خیلی چیزا توی زندگیمون پیش میاد که ما رو از ادامه دادن منصرف می‌کنه.

زندگی آدما هم توی این عصر دیجیتال شده٬ یه زندگی افسرده و شاید اگر به حال روحی خودمون و اطرافیانمون نگاه کنیم متوجه این موضوع بشیم که اکثرا همه افسردن و فقط زندگی می‌کنن.

 

اگر مشغول زندگی کردن نباشی٬ مشغول مردن میشی.

 

خیلیامون زنده‌ایم تا وقتی که بمیریم. یعنی در واقع زندگی نمی‌کنیم٬‌ منتظر مردنیم.

چرا؟ بعضی وقتا باید این سوال رو از خودمون بپرسیم.

 

من به چی اعتقاد دارم؟ چی‌ می‌خوام؟

 

اینا اصلی‌ترین سوالایی هستن که از خودم می‌پرسم. به چی اعتقاد دارم؟ فکر کنم به خودم یا به عبارت بهتر به هوش و ذهن خودم. من می‌فهمم و این من رو متمایز می‌کنه از بقیه. خب اگر واقع بین باشیم من زیادتر از چیزی که باید می‌فهمم. چیزای مختلف رو به هم ربط می‌دم و یه طرح کلی رو می‌بینم. چیزی که بقیه نمی‌بینن. برای همین من فرق دارم. جزئیات اسیرم نمی‌کنن٬ درگیر کلیاتم و چیزهای جزئی فقط وقتی برام مهمن که توی یه کل استفاده بشن.

 

خب من هوشم بالاست٬ از طرف مقابل روابط عمومیم پایینه. نه اینکه نتونم حرف بزنم٬ اگر بخوام می‌تونم هر کسی رو راضی به انجام هر کاری کنم اما اون شوخ‌طبعی‌های توی مکالمه٬ خوش و بش و این حرفا جزو خصوصیاتم نیست چون واقعا نمی‌دونم توی جواب نوش جان چی باید گفت؟ یا عموما وارد یه مکان می‌شم کلا بیخیال سلام و احوال پرسیم.

 

خسته‌ که میشی این چیزا یادت می‌ره؛ ترجیح می‌دی یه گوشه بشینی فقط گذر زمان رو ببینی.

برای همین یه لیست از تمام چیزایی که می‌خوام درست کردم و توی وبلاگم گذاشتم٬ نه به خاطر بقیه٬ به خاطر اینکه وقتی خسته شدم یه نگاه بندازم و ببینم که من واقعا چی می‌خوام؟ 

 

داریم برای بقیه زندگی می‌کنیم و از خودمون غفلت می‌کنیم٬ چرا؟ مگه بقیه از ما مهمترن؟

 

آرزو٬ با هدف خیلی فرق داره. 

 

من آرزوی داشتن چیزی رو ندارم٬ چون اگر بخوام به دست میارم و برای اینکار صبر و حوصله‌ی زیادی به خرج می‌دم. بعضیا به فکر داشتن یه چیزی میفتن و می‌خوان فرداش داشته باشن اما من یه برنامه طولانی مدت می‌چینم برای همش. الآن توی لیستی که دارم تا حدود سه سال دیگه همشون تکمیل می‌شه به جز یکی که به نظر من حدود پونزده سال طول می‌کشه. پس شاید اصلی‌ترین خصوصیتم صبر برای چیزی باشه که می‌خوامه.

 

اطرافیانم بهم می‌گن من یه آدم عجیب و غریبم که از فضا اومدم اصلی آدم نیستم. من عجیبم؟ به نظر خودم نه! فقط بیشتر از چیزی که باید عادی‌ام و می‌خوام فقط و فقط خودم باشم. با مشخصه‌های خودم. اخلاقای خودم. مشخصات شخصی خودم. به قول یکی از دوستام توی جایی که همه می‌خوان خاص باشن٬ آدمای عادی بیشتر از همه توی چشم می‌زنن.

 

من اینیم که هستم٬ اما تو٬ می‌دونی چی هستی؟

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۰۸
ارديبهشت

می‌خواهی بمانی و می‌روی. به کجا؟ نمی‌دانی!

چه می‌خواهی از زندگی‌ای که دو سرش و وسطش تنها و تنها یک چیز است.

دچار شده‌ایم به روزمرگی و این فریادها که بر می‌آورم٬ ثانیه‌ای٬ لحظه‌ای جلوی این تکرارها رو نمی‌گیرد.

 

نگاه می‌کنی به آینده؟ چه می‌بینی؟ می‌خواهی بترسانمت از چیزی که خواهد بود؟

جوان٬ نوجوان٬ فکر که بخوابد٬ نسل آینده‌یمان چه می‌شود؟

سیاست‌مدار٬ پیر که باشد٬ می‌ترسد. پیش نمی‌رود و در جا می‌زند و روزی از رده خارج می‌شود و امان از جایگزینی که نیست.

نسل با تجربه‌ای که پدرانمان٬ مردان جنگ باشند٬ بعد آن‌ها کیست؟ مشتی پسر٬ درگیر فحش دادن٬ دختربازی٬ فیسبوک و خنده‌های بی‌دلیل و خوش بودن‌های به هر قیمتی.

 

خانواده؟ هه!

بچه؟ من که نمی‌خواهم به این جامعه نفرین شده کسی را بیفزایم.

 

زندگی به کجا می‌رود؟

دنیا به کجا می‌رود؟

ایران به کجا می‌رود؟

 

جا می‌مانیم اگر دست نجنبانیم و به خود نیاییم. تا کی خود را گول بزنیم که ما می‌توانیم خودکفا باشیم؟ سال ۲۰۱۴ میلادی و ۱۳۹۳ خورشیدی شده. قرن قرن ارتباطات است.

کیست که نفهمد در دنیا چه می‌گذرد؟

تا کی می‌توانم فکر‌ها را خفه کرد؟

 

ــــ

 

 

هرج و مرج همه جا را فرا خواهد گرفت و دولت کاری را خواهد کرد که خوب بلد است.

در این میان شخصی مرتکب اشتباه می‌شود.

و این جرقه‌ای خواهد بود برای مشتعل کردن مردم عصبانی.

 

 

ـــــ

 

+ تفسیر آزاد.

+ سیاست مال اصحابش٬ اما تا خودمان کاری نکنیم٬ دولت٬ نظام یا هر چیز دیگری هم نمی‌تواند کاری کند!

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۰۲
ارديبهشت

مرا اگر ببینی٬شاید دو سه ثانیه توجهت جلب شود.

 

من٬ اما کمی بیش از دو سه ثانیه نیاز به توجه دارم٬ نه آنکه محتاج نگاهت باشم. نه! من بیش از دو سه ثانیه داستان دارم.

اگر بمانم٬ مرا نمی‌فهمید  َم.

اگر بروم٬ مرا نمی‌فهمید  َم.

اگر بگویم٬ مرا نمی‌فهمید  َم.

 

چه کنم که مرا بیش از حد خود فهمید  َم؟ چه کنم که مرا آنگونه که هستم بینید  َم؟

 

این مرد٬ کمی بیش از تفکرتان غم دارد٬

کمی بیش از تفکرتان حرف دارد٬

کمی بیش از تصورتان اشک در مشکش دارد.

 

اتاقم٬ آبی‌ـست هنوز٬

اما اتاقم هزاران هزار ضربه روی دیوار دارد.

 

آری می‌دانم٬ نه من آنم که شما فهمید  َم٬ 

نه تو آنی که من فهمیدم.

 

دیوانه‌ام٬ از خودم خسته شده‌ام.

دیوانه‌ام٬ از شما خسته شده‌ام.

دیوانه‌ام٬ دست از من بردارید.

دیوانه‌ام٬ این بار خودمم که می‌روم.

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۳۰
فروردين

این چند روز درگیر چیزی بودم که با حرفایی که با دوستام زدم٬ آخر سر بنا به پیشنهاد اسمش رو جعبه پاندورا گذاشتم که شامل همه هدف‌ها و آرزوهام بود. هر چند ترجیح می‌دم اسم آرزو رو روش نذارم٬ چون آرزو چیزیه که عموما به واقعیت تبدیل نمی‌شه٬ چیزی که فکر نمی‌کنم شامل این جعبه پاندورا بشه.

 

در مورد حس و حالم٬ نمی‌دونم چی بگم...

 

نسبت به چند روز پیش مشخصا حالم بهتره ولی به طور کل همان حسی را دارم که سنگ زیرپای مارکوپولو٬ آن موقع که ادعا کرد آمریکا را کشف کرده داشته.

 

از همه بیشتر دلم می‌خواد این وبلاگ کوفتی رو آپ کنم. ولی چیزی به ذهنم نمی‌رسه.. و نمی‌دونم چرا دوست ندارم به پیش‌نویس‌هام دست بزنم. باورم نمی‌شه یه زمانی انقدر ایده داشتم که روزی پنج بار آپ می‌کردم.

 

راستی هر کی این پست رو خوند٬‌ اگر اسمش توی پیوندها نبود لینکش رو بذاره که لینکش کنم.

 

+ اگر ایده‌ای هم داشتید که چجوری می‌شه به یه طریقی بشه نوشت٬ خوشحال می‌شم بهم بگید!

+ یه مدت هم می‌خوام بچسبم به ویرایش پست‌های قبلیم. احتمالا از آپ خبری نی.

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶
فروردين

یه چند روز بود می‌خواستم پست بنویسم٬ اما به هیچ روش ممکنی چیزی به ذهنم نمی‌رسید. فکر کنم دو ساعت به صفحه مانیتور زل می‌زدم که چیزی بیاد که بنویسم اما...

 

وضع حالی خودم هم به همین منواله٬ یک جور سکون و خلا به وجود اومده و می‌شه گفت حوصله هیچ‌کاری رو ندارم.

 

این که چرا اسم این پست رو میزارم تعلیق؛ نمیدونم. حس می‌کنم انگار میون زمین و آسمون رها شدم. به عبارتی انگار توی برزخم. هیچ حسی به هیچ چیزی ندارم. هیچ نقشه‌ای ندارم٬‌ هیچ هدفی ندارم و کاملا از دست افراد دور و برم خسته‌ام و فکر می‌کنم بعضا که ممکنه چجوری بمیرن و این چیزا.

 

خستم. واقعا خسته. و مشکل اینکه حتی نمی‌خوابم٬ قبلا توی این شرایط می‌خوابیدم.

همیشه متنفر بودم از اینکه چیزی رو ندونم. برای دونستن خیلی چیزا رو فدا کردم٬ شاید حتی زندگیم رو؛ اما حالا؟ به یه علامت سوال بزرگ به اسم علیرضا رسیدم. رسیدم ته ابتکاراتم٬ ایده‌هام٬ بلند پروازیام. خسته از صبرمم. از طولانی مدت بودن نقشه‌هام. از این وضعی که همه چیز توش مشکل داره. شخصیتم همیشه کمال‌گرا بوده. چیزای کامل و عالی باعث می‌شن ذوق کنم ولی الآن فقط نقص و ایراد می‌بینم. چرا نمی‌شه همه چی بی مورد باشه؟

 

دور و بریامم شدن کلمه و حرف. توی بند یکسری چیزا که خودشون رو اسیر کردن و به جاش من رو محکوم می‌کنن.

شاید بد نباشه یه مدت تنها باشم. چیزی که شروع کردم. برام مهم نیست چی می‌شه. نمی‌خوام دور و بر کسی باشم٬ دور و برم کسی باشه و این چیزا.

 

+ کارهای افسانه‌ها مسئولیتش به عهده منه و تا وقتی که وظیفش به عهده‌ی منه مشخصا نمی‌تونم بی‌خیالش شم. خسته شدم از اینکه کارا رو ناقص انجام بدم.

 

+ نمی‌دونم این حرف چقدر درسته٬ اما منتظر تغییرات باشید٬ نه از طرف من٬ از طرف کسایی که الآن خیلی وقته ساکتن و همونطور که همیشه گفتن و گفتم٬ هیچ چیز اندازه سکوت ترسناک نیست.

 

+ یه پست می‌نویسم به اسم آرزوها ( یا برد آرزوها یا ... ) و احتمالا سمت راست توی این صفحه‌های مستقل بذارمشون اما مشخصا رمزدار و فوق محرمانه نگهش می‌دارم. چیزی که یاد گرفتم اینکه آرزوهای هر کس مال خودشه٬ نتیجه گرفتنش توسط بقیه عموما فاجعه ست.

 

+ مشخصا دلخورم٬ از خیلی‌ها. از کسایی که کم لطفی کردن بهم این مدت. خوش باشن. من حوصله ندارم از کسی شکایت کنم در حال حاضر. ( کسی خواست ازم شکایت کنه راحت باشه. )

 

تعلیق

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۲۰
فروردين

خب این آپ در شرایط زیبای بی حس و حالی داره نوشته می‌شه پس آن‌چنان پر مفهوم نیست.

 

اول از همه باید بگم که من عاشق سبک مینیمالیسم شدم٬ یعنی عاشقش بودم ولی اسم دقیقشو نمی‌دونستم٬ به همین جهت یه بخش بعدا به اسم مینیمال به وبلاگ اضافه می‌کنم. و آنگونه که عادتم است می‌گویم باشد که باشد!

 

دوم از همه باید بگم که قرار بود مهاجرتی داشته باشیم به وردپرس که در حال حاضر به دلیل کارهای مهتر کمی به تعویق میفته و سعی می‌کنم در همینجایی که هستم تغییراتی ایجاد کنم. امیدوارم که بشه چون تقریبا آزمون و خطاست قضیه.

 

سوم از همه که از بقیه موارد نسبتا مهمتره؛ یه بخش به اسم مصاحبه با من به وبلاگ اضافه کردم که از قسمت بغل متنم می‌تونید پیداش کنید! امیدوارم این بخش کارایی لازمی رو که انتظار دارم پیدا کنه٬ اگر نکنه بقیه چیزایی هم که می‌خواستم انجام بدم هم انجام نمی‌دم. توضیحات بیشتر هم توی همون جا هستش.

 

 

+ همانا الف مزبور راه خود به الروند را پیدا کرد! یوهاها!

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۱۱
فروردين
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۰۱
فروردين

[ سالی که گذشت ]

 

با خودم فکر کردم که این پست رو چطور شروع‌ کنم٬ اول می‌خواستم فقط یه تشکر و تبریک خالی بنویسم ولی فکر کردم که این حق مطلب رو ادا نمی‌کنه. پس با سالی که گذشت شروع می‌کنم.

 

اول ار همه خوشحالم که امسال سال رو به رشدی داشتم و دلیلش رو مشخصا کسی می‌دونم که نمی‌تونم اسمش رو بیارم و علتش رو هم امید به زندگی‌ای می‌دونم که این شخص بهم داد.

 

دوم٬ ما نه نفر ٬  دوستانی که از تابستون امسال دور هم جمع شدیم و هنوز هم باهمیم٬ دوستایی که حس نزدیکی خیلی زیادی باهاشون دارم٬ افرادی که خودشون می‌دونن اسماشون کیه و البته افرادی که بعدا به جمع نه نفره راه پیدا کردن و واقعا از بودنشون خوشحالم. امیدوارم توی تمام کارایی که می‌خوایم با هم انجام بدیم موفق باشیم.

 

سوم٬ شاید بشه به سطح رول‌زنی و یا حتی نوشتنم اشاره کرد که از سطحی که فقط خودم فکر می‌کردم خوبه به جایی رسیدم که فکر می‌کنم که افتضاحه و بقیه بهم می‌گن خوبه. :) ٬ امیدوارم این روند رو به رشد ادامه پیدا کنه و روزی که فکر کنم کارم عالیه هیچ‌وقت نرسه.

 

چهارم٬ اعتماد به نفسی که زیاد شد و حس نمی‌کنم یک آدم بازندم٬ حالا حس می‌کنم آدمیم که می‌تونم تغییر ایجاد کنم و با همه‌ی خاص بودن‌هام باز هم یک آدم معمولیم و خوشحالم که دوستانی دارم که می‌تونم بهشون تکیه کنم٬ حتی اگر این تکیه در حدی باشه که فقط آسودگی فکری پیدا کنم.

 

+ شاید سهم اصلی سالی که گذشت رو همین وبلاگ انجام داده باشه٬ حالا به نظرم بعد از مدتی از این خونه اجاره‌ای به یک ساختمانی که متعلق باشه به خودم برم٬ هیچ قولی نمی‌دم که این فکر کی انجام بشه اما توی فکرش هستم. دعا کنید که در صورت انجامش موفق بشم. :)

 

[ سالی که شروع شده ]

 

وارد سال ۱۳۹۳ شدیم و این پست رو هر چند دیر دارم در یکم فروردین می‌نویسم. سالی که بهش امیدوارم و سالی که حس می‌کنم سالی پر از سورپرایزهای خوب برای من خواهد بود.

 

در ابتدا امیدوارم همه‌ی دوستانم سال خوبی داشته باشن و به تمام خواسته‌هاشون برسن.

بعدشم می‌خوام آرزو کنم که کارهایی که قراره انجام بدیم با موفقیت روبه‌رو بشه. امیدوارم سایت‌های ادبی و فانتزی هم دست از لج بازی با هم بردارن و باهم به فکر پیشرفت باشن. همچنین امیدوارم خبر تعطیلی هیچ سایت فانتزی دیگه‌ای رو نشنوم.

 

+ امسال رو به دوستای گلم بهاره٬ سروش٬ مهشاد٬ فاطمه٬‌ مهران٬‌ مهرداد٬ حسین٬ مهسا٬ نیما٬‌ آیدا٬ آرمینا٬ محیا٬ محسن٬ نرگس٬ منا٬‌ امیرحسین(که تو مشهده و یه دعا هم من رو بکنه خوشحال میشم:دی) و کسایی که الآن هر چی به مخ مبارک فشار میارم یادم نمی‌آد تبریک می‌گم.

 

 

بهترین سال زندگی‌تون رو داشته باشید و همیشه‌ پیشرفت کنید.

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]