
به نظرم یه نوشته تاثیر خیلی زیادی داره.
یه بار حسین بهم گفت سعی کن بنویسی. مهم نیست چی مینویسی٫ وقتی مینویسی نوشتههات بهتر میشن. یه وقتی میرسه که به نوشتههای قدیمیت نگاه میکنی و تعجب میکنی که اینا رو تو نوشتی.
حالا فکر میکنم حق با اون بوده. نوشتن همیشه برای من یک هدف بوده. من با کتاب بزرگ شدم و افرادی که اینطوری بزرگ میشن در بند کلماتن. در بند حروف. در بند تک تک واژهها.
بعد یه مدت به اصطلاح کپی کاری ( هر چند الگو برداری رو شخصا ترجیح میدم ) به یه نتیجه رسیدم.
نوشته ی من:
- باید نظم ذهنی من رو داشته باشه.
- باید سلیفه من رو داشته باشه.
- باید کلمات من رو داشته باشه.
- باید نظم و ترتیب و چیدمان باب میل من رو داشته باشه.
حالا بعد گذر این همه مدت؛ میتونم بگم با دیدن وبلاگم. با دیدن ظاهر و نظمی که داره احساس غرور میکنم.
لغات شاید خیلی تاثیر گذار باشه. اما بدون ظاهر واقعا اون تاثیر رو نداره. مدتیه که شروع کردم به اصلاح نوشتههای قدیمیم.
طرز فکر آدم با گذر زمان عوض میشه. زمانی فکر میکردم زرق و برق نشانهی زیباییه٫ اما هر چی جلوتر میرم به این نتیجه میرسم که سادگی نوشتهها بیشتر مهمه. ظاهر ساده حرف رو بهتر بیان میکنه انگار. انگار حس صداقت بیشتری رو توی خودش جا میده.
به هر حال بعد دو سال نوشتن حالا اینجام.
با اعتماد به نفس بیشتر
با نوشتههایی با بوی ذهن خودم
با چیزهایی که از من هست و نه از هیچکس دیگه ای
با گذشتهی تلخ. حال شیرین. آینده ی روشن.
ـــــــــــ
مهم نیست که فردا چی میشه.
مهم اینکه فردا روزی افتخار میکنم که چنین روزی داشتم. :)
خوشحالم به جایی رسیدم که میگن خوب مینویسم. ( هر چند نظر نمیذارن بوقیا :-" )
برخلاف چیزی که قبلا فکر میکردم؛ هویت من تحت تاثیر دوستانمه. پس پر بیراه نگفتم اگر بگم چیزی که شدهام به خاطر دوستام بوده.
پس دوستام٫ دوستون دارم :)