نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

عکس‌ها را از آرشیو بیرون می‌کشی
تعجب می‌کنی از قدرتی که ثانیه‌ها دارند.
ثانیه‌هایی که بی تغییر رد می‌شوند
ولی
ما را با چه سرعتی تغییر می‌دهند.

نگاه می‌کنی به عکس.

یک شب خوب
با اقوام خوب
در لحظه‌های خوب

تیلیک.

لحظه‌ات ثبت می‌شود در تصویر
ولی حیف که حست را کسی ثبت نمی‌کند!

آخرین مطالب
نویسندگان

موزیکی با ریتم مرگ

چهارشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۳ ق.ظ

زندگیم شده یک هدفون..


ولوم تا ته. آهنگ [ترجیحا بی خواننده {یا در حدی دپ که خود خودکشی نیز خودکشی کند.



دوبس دوبس



این شده نبض روان مغزم. بیسی که باعث می‌شود حتی صدای خودم را هم نشنوم.

ببینم لبهایی که حرکت می‌کنند ولی صدایی از آن‌ها در نمی‌آید. آه چه شیرین است.


من همینم.


کمی افسرده تر از خود افسردگی


با شوخ طبعیی خاص که حتی مرگ را نیز به فکر خودکشی می‌اندازد.


کمی بهتر از مراسم سوگواریی که در جای جای خیابان‌ها میبینید. هر چند شاید من مرده تر باشم.



نیازی به هم دردی ندارم.


به زخم زدن هایت پایان بده. دوا پیشکش.


من همینم. طبع مزخرفی از انسانیت که حتی خود انسانیت هم از من شاکیست.



من را نگاه کن. بگو چه میبینی؟


شیطنتی کودکانه در پسری بیست ساله؟

غمی هزار ساله در پسری بیست ساله؟

دلخوری بچگانه در پسری بیست ساله؟

فهمی صد ساله در پسری بیست ساله؟


به من نگاه کن! آهای تو! چرا نگاه نمی‌کنی به چشمانم؟ چشمانم چه دارد که از آن فراری هستی؟

بگو بدانم..


در من چه می‌بینی؟


من در خود عشقی میبینم که روز به روز رو بیشتر به سمت سیاهی می‌رود.

 

می‌خواهد پست باشد. می‌خواهد رذل باشد. شاید این گونه کمی کمتر آزرده شود. شکسته شود. خرد شود.


جالب است؛ نه؟


حال نوبت توست :)





بگو در من چه می‌بینی؟



  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]

نظرات  (۲)

در چشم های تو هم،
به دنبال انعکاس تصویر خودم هستم.
همانگونه ک تو هم در چشم های من انعکاس تصویر خودت را می بینی.
پاسخ:
باز تو زدی توی خط فلسفه؟

من درک نمی‌کنم چرا من و تو شبیهیم به هم ( هر چند من یکم بدترم :-" )

شما فلسفی هم حرف نزنی من قبول درام :دی
یه آدم خود درگیر! :-"


داشتم نظرات آپا قبلیتو میخوندم، این توجهمو به خودش جلب کرد! 

"مهربونیا ولی میخوای خودتو خشن و بی احساس نشون بدی." با اینکه هنوز مورد دومو ندیدم، اما خیلی وقتا در پی اثباتش بودی! چراو؟

و واسه چی اینقد در مورد مسائل فک میکنی؟ یکم کمتر تو عمق چیزا فرو برو. یا حداقل به نکات مثبت چیزا گیر بده. تازه من فک میکنم هی چیزارو تو خودت میریزی.

نوشتن بسی خوفه، بنویس خالی شی! اما حرف زدن بهتر نی آیا؟ با ملت در مورد اینا بحرف و نظر بخواه و همدردی کن و اینا.
پاسخ:
اولا که کسی دقیق نمی‌دونه من چجوریم؛ عموما فقط حدس ‌می‌زنن. پس می‌تونی اکثر نظرات رو قبول نکنی.

دوما؛ به قول یکی:

" این چیزیه وقتی بیاد توی زندگیت نمی‌تونی بیرونش کنی٬ همیشه چیزایی رو می‌فهمی که همه می‌خوان مخفی کنن و بالاخره کارت به جایی می‌رسه که همه ازت متنفر بشن و ازت فرار کنن؛ ولی بازم تو نمیتونی ترکش کنی. "

نمیشه فکر نکرد اونم وقتی که یه عمر به هر چیزی فکر می‌کردی.

+ از نکات مثبت متنفرم ( چون همیشه دروغن )
+ آٰره توی خودم می‌ریزم و دلایل خیلی خوبی هم برای این‌کار دارم.

نوشتن برای من بهتره. خصوصا وقتی نمی‌فهمن چی می‌گم. چون همیشه می‌خواستم مخفی بمونم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">