موزیکی با ریتم مرگ
زندگیم شده یک هدفون..
ولوم تا ته. آهنگ [ترجیحا بی خواننده {یا در حدی دپ که خود خودکشی نیز خودکشی کند.
دوبس دوبس
این شده نبض روان مغزم. بیسی که باعث میشود حتی صدای خودم را هم نشنوم.
ببینم لبهایی که حرکت میکنند ولی صدایی از آنها در نمیآید. آه چه شیرین است.
من همینم.
کمی افسرده تر از خود افسردگی
با شوخ طبعیی خاص که حتی مرگ را نیز به فکر خودکشی میاندازد.
کمی بهتر از مراسم سوگواریی که در جای جای خیابانها میبینید. هر چند شاید من مرده تر باشم.
نیازی به هم دردی ندارم.
به زخم زدن هایت پایان بده. دوا پیشکش.
من همینم. طبع مزخرفی از انسانیت که حتی خود انسانیت هم از من شاکیست.
من را نگاه کن. بگو چه میبینی؟
شیطنتی کودکانه در پسری بیست ساله؟
غمی هزار ساله در پسری بیست ساله؟
دلخوری بچگانه در پسری بیست ساله؟
فهمی صد ساله در پسری بیست ساله؟
به من نگاه کن! آهای تو! چرا نگاه نمیکنی به چشمانم؟ چشمانم چه دارد که از آن فراری هستی؟
بگو بدانم..
در من چه میبینی؟
من در خود عشقی میبینم که روز به روز رو بیشتر به سمت سیاهی میرود.
میخواهد پست باشد. میخواهد رذل باشد. شاید این گونه کمی کمتر آزرده شود. شکسته شود. خرد شود.
جالب است؛ نه؟
حال نوبت توست :)
بگو در من چه میبینی؟
- ۹۲/۰۷/۱۷
به دنبال انعکاس تصویر خودم هستم.
همانگونه ک تو هم در چشم های من انعکاس تصویر خودت را می بینی.