نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

عکس‌ها را از آرشیو بیرون می‌کشی
تعجب می‌کنی از قدرتی که ثانیه‌ها دارند.
ثانیه‌هایی که بی تغییر رد می‌شوند
ولی
ما را با چه سرعتی تغییر می‌دهند.

نگاه می‌کنی به عکس.

یک شب خوب
با اقوام خوب
در لحظه‌های خوب

تیلیک.

لحظه‌ات ثبت می‌شود در تصویر
ولی حیف که حست را کسی ثبت نمی‌کند!

آخرین مطالب
نویسندگان

۷ مطلب با موضوع «دلتنگی» ثبت شده است

۰۴
بهمن

حس می‌کنی ضربان قلبمان که باهم می‌تپد؟

خون در رگهایمان با یک سرعت حرکت می‌کند و نبض عشقمان با هم می‌زند

می‌بینی جوشش اشتیاقمان را؟

اشک‌هایی که با هم می‌ریزد و لبخند‌هایی که با هم به لب می‌آوریم

حس می‌کنی آسمان را؟ آسمان هم با ما یک رنگ می‌شود کم کم.

صحبت می‌کنی و من غرق می‌شوم در حرکات موزون لبت.

و در چشمان عمیقت؛ که گویی شهری در خود دارد و آرزویم رسیدن به شهر چشمانت شده.

باران برایم خسته کننده شده از وقتی چشمان ترت را دیدم.

و برف؛ آن هنگام که سفیدی وجودت دنیایم را دگرگون کردم.

دلم یک هزار آغوش می‌خواهد و صدها هزار دوستت دارم‌هایی که می‌دانم ذره‌ای هم برای کسی مثل تو کافی نیست.

و می‌سوزم در تو

و می‌سوزی در من

و می‌بینیم که از دو تن یک جسم سر بر می‌آورد و در آخر

من تو می‌شوم

و تو من

 

به آسمان نگاه کن

آرام و بی ریا مثل توست

به دریا بنگر

بخشنده و عظیم مثل تو

به خورشید نظر بینداز

که گرم و با طراوت همچون توست

 

پس ببخشم که نمی‌روی ز یادم

زیرا هر جا را بنگرم تنها تویی و تویی و تو

و من در حسرت هر ثانیه‌ای که با تو یکی شوم.

و در حسرت غرق شدن در شهر امن چشمانت.

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۰۲
آذر

باز هم شب..

 

حوصله ندارم بنویسم.. چند روزی می‌شه. نوشته‌هایی که توی «پیش‌نویس‌ها» خاک می‌خوره و حوصلشون رو ندارم یا حس می‌کنم وقتش نیست.. یه چند روز دنبال یکی از اهداف خیلی قدیمیم بودم. خیلی قدیمی. من همیشه فکر‌های خاص و نقشه‌های آماده توی ذهنم دارم که سعی می‌کنم سروقتش به قول معروف تا تنور داغه بچسبونم به تنور.. ولی حیف و صد حیف و هزار حیف و آه بی صدا.

 

مرسی از دوستی که من رو روشن کرد که اهدافم بیشتر سبک هوا و هوسه و زودگذر. که راهم اشتباهه. حوصله بحث ندارم خیلی وقته ندارم. اون قسمته وجودم که همیشه آماده جواب پس دادن و دعوا بود حالا خیلی آرومه.. فقط عقب می‌شینم. این هدف متعالی متناهی رو هم بیخیال می‌شم.. هیچ وقت هیچ کس به حرف من گوش نداد و همیشه هم آخرش به حرف من رسیدن و من هنوز ساکتم. این دفعه هم سکوت می‌کنم ولی رویاها نمی‌میرن. من کاری رو که بخوام می‌کنم چه صدسال طول بکشه چه هزار سال..

 

کسی نمی‌دونه توی دفترچه‌ی ذهنم چه طرح‌هایی که نیست.. یه روز از این قبرستون می‌رم به جایی که دارم نقشش رو می‌کشم. یه جایی که فقط خودم باشم و خدا و شاید یه نفر دومی که همه‌ی دنیام باشه. 

 

همیشه دلم می‌خواست حرف بزنم از خودم.. از چیزی که هستم.. نتیجه‌اش این بود که یکی بهم گفت خیلی بیشتر از چیزی که باید می‌دونی ولی بهت نمی‌خوره و شدم عقل کل.. بعد اون ساکت موندم. همیشه یه سکوتی رو داشتم که خیلی‌ها فکر می‌کنن به خاطر اینه که جدیم. خیلی‌هایی که می‌گن ترسناکم. هنوزم که هنوزه یه معمام که حل نشده. فقط هر کس از یه بعد می‌شناستم به جز یک نفر.

 

کسی که دلم براش تنگ شده. نمی‌دونم چرا ولی سعی می‌کنم خوب باشم فقط به یک دلیل. دلیلی که جای خالیش رو همیشه حس می‌کنم.

 

-------------

-----------

------

ـ

 

و بغض ها می‌شکنند...

حیف اشک‌هایی که ریختم...

ناراحت نیستم از اینکه پسرم و می‌گویم گریستم...

ناراحتم چون..

خیلی حرف‌ها دارم و با گریه‌ها خالی نمی‌شود..

 

در آخر منم و گذر نسبی ایام و سوگ هزاران چیز و دو چشم و یک پیت و یک دنیا اشک که تنها روزی یک قطره جاری می‌شود و جاری نشده پاک می‌شود و بانگ می‌دهد دلم که تویی آن کس که مقاوم بود؟ مرد باشد. قرار است به تو تکیه کنند اگر تو که تکیه گاهی این باشی از باقی چه انتظاری می‌رود؟ و من ساکت می‌شوم و چشمانم رو می‌بندم و گوش می‌دهم.

 

آه که این شهر چقدر صدا دارد و گوش من چه بی‌دریغ از این همه صوت..

 

دلم فردا می‌خواهد..

 

ولی دریغ از ثانیه ی بعد..

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۲۹
آبان

دلم زمستون می‌خواد... ها کنم بخار بیاد!

 

با انگشتای یخ زده... با بینی قرمز...

 

دو تا دست توی یه دستکش...

 

مثال دستانت دور گردن من...

 

لبت سرد٫ رو لپ من...

 

برف٫ یخ٫ باد...

 

پالتو٫ کلاه٫ شال گردن...

 

دلم زمستون می‌خواد!

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــ

 

+ :)

+ این پست هیچ ارزشی ندارد تنها دلمان تنگ شده بود.

+ شاید این پست جالب نباشه ولی برای من خیلی خیلی قشنگه :)

- [ چون خودش می‌دونه خوبه ؛؛) ]

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۰۸
آبان

تیک تاک . تیک تاک

 

دلم می‌گوید. من می‌نویسم.

من می‌نویسم. تو نخوان.

تو نخوان. شگون ندارد.

شگون ندارد. نبض ندارد.

نبض ندارد. ولی گویا ساعت نبض دارد هنوز:

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۲۲
مهر

باز پاییز...

 

دلتنگم.

می‌خواهم دگرگون کنم خودم و هر چه مربوط به خودم است.

منطقم را ربوده اند!

 

        

آی مردم!

کمی روزهای بهاری می‌خواهم!

 

 

تا فراموش کنم خودم بودن را.

بـگـذرم از سـرمـای مسخ کننده.

می‌خواهم به یاد بیاورم با بهار؛ بهاری بودن را.

 

 

 

پاییز؟ چرا بهار را از من دزدیدی؟!

پاییز؟ چرا بهار را از من دزدیدی؟!

پاییز؟ چرا بهار را از من دزدیدی؟!

پاییز؟ چرا بهار را از من دزدیدی؟!

پاییز؟ چرا بهار را از من دزدیدی؟!

 

 

 

می‌خواهم بدرّم صورتم.

سوسوی نوری می‌بینم.. از قبر؟! 

شاید از جای دیگریست ولی؛ چرا شبیه قبر است؟

 

 

آه..

            این است زندگی بی بهار.

 

 

 

از چپ به راست

منتظرم به راستی برسم

  کاش باشی؛ بیایی دستم بگیری و ببری مرا به سوی نور

 

 

 

 

دلم سقوط می‌خواهد..

در آغوش بهار

 

دلم فرار می‌خواهد..

از سرمای پاییز

 

دلم گرما می‌خواهد..

گرمای بهاری

در آغوش بهار

 

 

 

 

 

 

 

 

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

 

 

 

 

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

 

 

 

 

 

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۳۱
مرداد



کلامم خفه شده است در گلو٬ تو بگو

تو بگو از من٬‌ سخنام را فریاد بزن

فریاد بزن کلمات اسیر شده در گلویم٬ راز دلم را جار بزن

جار بزن معنای سکوتم٬ سکوتم را ترجمه کن

ترجمه کن قطرات اشکم٬ چشمانم را بخوان

بخوان معنای نگاهم٬ قلبم را ندا بده.

ندایش بده از سنگینی تنهاییـ  ـام٬ شبم رو توصیف کن.

توصیف کن غمباد گلویم٬ ای کلمه گریه کن!

گریه کن به جایم٬ شاید تو را بشنوند. تو را درک کنند.

من که درک نشدم٬ تو درک شو.

درک شو و بگو برایم از حس درک شدن.


+ جدی نگیر رفیق.



  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۰۸
ارديبهشت


آره ، میدونم عزیزم.
من ؛ من یه آدم مریضم.


  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]