نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

عکس‌ها را از آرشیو بیرون می‌کشی
تعجب می‌کنی از قدرتی که ثانیه‌ها دارند.
ثانیه‌هایی که بی تغییر رد می‌شوند
ولی
ما را با چه سرعتی تغییر می‌دهند.

نگاه می‌کنی به عکس.

یک شب خوب
با اقوام خوب
در لحظه‌های خوب

تیلیک.

لحظه‌ات ثبت می‌شود در تصویر
ولی حیف که حست را کسی ثبت نمی‌کند!

آخرین مطالب
نویسندگان

خستگیـ ـهایـ بیـ ـپایانـــ

شنبه, ۲ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۴۸ ب.ظ

باز هم شب..

 

حوصله ندارم بنویسم.. چند روزی می‌شه. نوشته‌هایی که توی «پیش‌نویس‌ها» خاک می‌خوره و حوصلشون رو ندارم یا حس می‌کنم وقتش نیست.. یه چند روز دنبال یکی از اهداف خیلی قدیمیم بودم. خیلی قدیمی. من همیشه فکر‌های خاص و نقشه‌های آماده توی ذهنم دارم که سعی می‌کنم سروقتش به قول معروف تا تنور داغه بچسبونم به تنور.. ولی حیف و صد حیف و هزار حیف و آه بی صدا.

 

مرسی از دوستی که من رو روشن کرد که اهدافم بیشتر سبک هوا و هوسه و زودگذر. که راهم اشتباهه. حوصله بحث ندارم خیلی وقته ندارم. اون قسمته وجودم که همیشه آماده جواب پس دادن و دعوا بود حالا خیلی آرومه.. فقط عقب می‌شینم. این هدف متعالی متناهی رو هم بیخیال می‌شم.. هیچ وقت هیچ کس به حرف من گوش نداد و همیشه هم آخرش به حرف من رسیدن و من هنوز ساکتم. این دفعه هم سکوت می‌کنم ولی رویاها نمی‌میرن. من کاری رو که بخوام می‌کنم چه صدسال طول بکشه چه هزار سال..

 

کسی نمی‌دونه توی دفترچه‌ی ذهنم چه طرح‌هایی که نیست.. یه روز از این قبرستون می‌رم به جایی که دارم نقشش رو می‌کشم. یه جایی که فقط خودم باشم و خدا و شاید یه نفر دومی که همه‌ی دنیام باشه. 

 

همیشه دلم می‌خواست حرف بزنم از خودم.. از چیزی که هستم.. نتیجه‌اش این بود که یکی بهم گفت خیلی بیشتر از چیزی که باید می‌دونی ولی بهت نمی‌خوره و شدم عقل کل.. بعد اون ساکت موندم. همیشه یه سکوتی رو داشتم که خیلی‌ها فکر می‌کنن به خاطر اینه که جدیم. خیلی‌هایی که می‌گن ترسناکم. هنوزم که هنوزه یه معمام که حل نشده. فقط هر کس از یه بعد می‌شناستم به جز یک نفر.

 

کسی که دلم براش تنگ شده. نمی‌دونم چرا ولی سعی می‌کنم خوب باشم فقط به یک دلیل. دلیلی که جای خالیش رو همیشه حس می‌کنم.

 

-------------

-----------

------

ـ

 

و بغض ها می‌شکنند...

حیف اشک‌هایی که ریختم...

ناراحت نیستم از اینکه پسرم و می‌گویم گریستم...

ناراحتم چون..

خیلی حرف‌ها دارم و با گریه‌ها خالی نمی‌شود..

 

در آخر منم و گذر نسبی ایام و سوگ هزاران چیز و دو چشم و یک پیت و یک دنیا اشک که تنها روزی یک قطره جاری می‌شود و جاری نشده پاک می‌شود و بانگ می‌دهد دلم که تویی آن کس که مقاوم بود؟ مرد باشد. قرار است به تو تکیه کنند اگر تو که تکیه گاهی این باشی از باقی چه انتظاری می‌رود؟ و من ساکت می‌شوم و چشمانم رو می‌بندم و گوش می‌دهم.

 

آه که این شهر چقدر صدا دارد و گوش من چه بی‌دریغ از این همه صوت..

 

دلم فردا می‌خواهد..

 

ولی دریغ از ثانیه ی بعد..

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]

نظرات  (۵)

بزار از زبون یه دوست قدیمی بگم که می گفت:

اگرچه پاکی این عشق در مخاطره است..
تورا چگونه بخوانم بدون بی ادبی؟
نگاه کن به جلو.. دست مرگ منتظر است!
بیا فرار کنیم.. از دریچه ی عقبی..!!
پاسخ:
فک کنم از فرار کردن خسته شدم. می‌خوام مبارزه کنم.. ولی مبارزه همیشه باعث می‌شه یه چیزایی از دست بدیم. چیزایی که شاید بودنشون بهتر از نبودنشونه
خود اون شخص میدونه دلتنگشی؟به خودش گفتی؟
پاسخ:
آره می‌دونه. و اونم دلش برام تنگ می‌شه.

بعضی وقتا فکر میکنم همه چیز به وجود اومده فقط به این خاطر که جدایی تهشه.

انگار توی خلقت خدا "فصل" بیشتر از "وصل" مورد علاقه بوده ولی بازم به نظرم با این همه دلتنگی و شاید غم ماهیتش خیلی شیرینه؛ ماهیتش طوریه که این همه تلخی همیشه به یه شیرینی ختم می‌شه٫ حتی اگر اون شیرینی حس گس رو برات داشته باشه.
هر دوتا به هم علاقه دارید و از هم دوری میکنید؟چرا؟اون چرا دوری میکنه؟مسخره نیس یه حس دوطرفه رو ندید میگیرید؟
پاسخ:
من الان به شدت دارم حس می‌کنم تو بهاره‌ای.
خب اون فیلترشکن رو خاموش کن بوقی.

ام. خب به طور خیلی ساده بگم:
- متاسفانه شرایطی وجود داره که نمی‌تونیم زیاد دور و بر هم باشیم. و اینکه اوشون خیلی به شدت درس خونه.

من باید برم برای همین نمی تونم زیاد تایپ کنم 

با اجازتون بهاره منم :|
درس خونِ خرخونم خودتی علی آقا! >:p
بنده امتحان میان ترم دارم، دوم دبیرستانم باید عین خر بخونم :| والسّلام.
پاسخ:
منظورم تو نبودی بهار:-" یه بهاره‌ی دیگست که توی دانشگاهمونه :-" 

اهم من؟ درس؟ استغفرالله! خدایا توبه! ما از این کارای خاک بر سری نمی‌کنیم :-"

بعله. منم موافقم! مگه من چیزی گفتم؟ من غلط کنم چیزی بگم اصلا:-" 

بهار چرا توی ملاعام خشن حرف می‌زنی تو با من؟

تو باچنتا بهاره دوستی مگه؟!  بعدم من نیستم، اونو که میبینی 8-| 
خشن کجا بود پسرم فقط داشتم اعلام وضعیت میکردم :-"
پاسخ:
خب نیست تو بهاره ای فدات شم. من از همه ی کسایی که اسمشون بهاره هستش خوشم میاد( البته نه اندازه تو؛؛) )
تو با هیچکس قابل مقایسه نیستی بهارم:*

آهاون:-" ساری متوجه نشدم. قدم روی چشم ما گذاشتید شما 8->

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">