نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

عکس‌ها را از آرشیو بیرون می‌کشی
تعجب می‌کنی از قدرتی که ثانیه‌ها دارند.
ثانیه‌هایی که بی تغییر رد می‌شوند
ولی
ما را با چه سرعتی تغییر می‌دهند.

نگاه می‌کنی به عکس.

یک شب خوب
با اقوام خوب
در لحظه‌های خوب

تیلیک.

لحظه‌ات ثبت می‌شود در تصویر
ولی حیف که حست را کسی ثبت نمی‌کند!

آخرین مطالب
نویسندگان

۱۲ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

۳۰
مهر

 

 

در جایی که غار غار ها موسیقی متن زندگی شده است.

کسی صدای من را نمی‌خواهد.

 

در جایی که خواب دیدن از یک چیز طبیعی به درمان تبدیل شده است.

کسی حرف‌های من را نمی‌خواهد.

 

در جایی که خنده مهمان همه شده است.

کسی یک بغض کهنه نمی‌خواهد.

 

 

 

علیـ ـرضا
  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۲۹
مهر

پس از تفکراتی بس عمیق(!) که نزدیک بود توش غرق بشم(مجددا !!!) متوجه شدم که یک بخشی که واضحا خالیه معرفی کتابه.

 

برای کسی که مثلا کتاب خونه و کتاب زیاد می‌خونه معمولا جایی باید باشه که به معرفی کتابایی که خونده و خوشش اومده بپردازه.

 

پس در نتیجه ما فکر خود را به ورطه ی عمل کشانیدیم( با لگد و کتک کاری) و هم اکنون در خدمت شما هستیم.

 

پس...

 

 

ب ف ر م ا ی ی د        ک ت ا ب

 

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۲۷
مهر

 

 

تراوشات مغزی یک ذهن بیمار!
 
 
 
 
خواندن این متن به کسانی که درک کافی ندارند
 
ایهام ها را درک نمی‌کنند
 
مغزشان همچنان تک سولیست
 
از کلیشه ها پیروی می‌کنند
 
از تغییرات منزجرند
 
 
توصیه نمی‌شود!
 
 
 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۲۶
مهر

 

Oh oh oh oh oh, Whoah
Oh oh oh oh oh
Oh oh oh oh oh, Whoah
Oh oh oh oh oh

I been up in the air, out of my head,
Stuck in a moment of emotion I've destroyed.
Is this the end I feel?
Up in the air, f...u....c...k...e...d up our life,
All of the laws I broke and loves that I sacrificed.
Is this the end?

 


I'll wrap my hands around your neck so tight with love, love.
A thousand times I tempted fate,
A thousand times I played this game,
A thousand times that I have said,
Today, today, today.

Whoah, oh oh oh oh oh
Whoah, oh oh oh oh oh

I been up in the air, lost in the night.
I wouldn't trade it all for your life.
You lust for my life.
Is this the end? Hey!

You were the love of my life, the darkness, the light.
This is a portrait of a tortured you and I.
Is this the, is this the, is this the end?

I'll wrap my hands around your neck so tight with love, love, love.
A thousand times I tempted fate,
A thousand times I played this game,
A thousand times that I have said,
Today, today, today.

Whoah
A thousand times I tempted fate, (Whoah)
A thousand times I played this game, (Whoah)
A thousand times that I have said, (Whoah)
Today, today, today.

Whoah, oh oh oh oh oh
Whoah, oh oh oh oh oh

Oh (today) oh (today) oh (today) oh (today) oh (today) oh (today) oh (today)

I been up in the air.
Is the end I feel?
Up in the air, chasing a dream so real.
I been up in the air.

I'll wrap my hands around your neck. (Is this the end I feel?)
Up in the air, chasing a dream, chasing a dream.

Take no more!
Take no more!
Take no more!
I'll take no more!

A thousand times I tempted fate. (Take no more)
A thousand times I played this game. (Take no more)
A thousand times that I have said. (Take no more)
Today, today, today.

Whoah
Today, today, today (I'll wrap my hands around your neck, neck with love, love.)
Today, today, today (I'll wrap my hands around your neck, neck with love, love.)

I'll wrap my hands around your neck, neck, neck, neck, neck, neck, neck, neck.
I'll wrap my hands around your neck so tight with love, love.

 

ترجمه در ادامه مطلب

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۲۵
مهر
آیا می‌دانید زندگی گیاهی چیست؟
نمی‌دانید؟
به درک که نمی‌دانید:| مگه هر چی نمی‌دونید باید بیاید اینجا؟! بدبختی داریما :|
 
ولی به هرحال از اونجایی که تیتر زندگی گیاهی ـه مجبوریم توضیحات بدیم.
پس بفرمایید یکم توضیحات:

 

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۲۲
مهر

باز پاییز...

 

دلتنگم.

می‌خواهم دگرگون کنم خودم و هر چه مربوط به خودم است.

منطقم را ربوده اند!

 

        

آی مردم!

کمی روزهای بهاری می‌خواهم!

 

 

تا فراموش کنم خودم بودن را.

بـگـذرم از سـرمـای مسخ کننده.

می‌خواهم به یاد بیاورم با بهار؛ بهاری بودن را.

 

 

 

پاییز؟ چرا بهار را از من دزدیدی؟!

پاییز؟ چرا بهار را از من دزدیدی؟!

پاییز؟ چرا بهار را از من دزدیدی؟!

پاییز؟ چرا بهار را از من دزدیدی؟!

پاییز؟ چرا بهار را از من دزدیدی؟!

 

 

 

می‌خواهم بدرّم صورتم.

سوسوی نوری می‌بینم.. از قبر؟! 

شاید از جای دیگریست ولی؛ چرا شبیه قبر است؟

 

 

آه..

            این است زندگی بی بهار.

 

 

 

از چپ به راست

منتظرم به راستی برسم

  کاش باشی؛ بیایی دستم بگیری و ببری مرا به سوی نور

 

 

 

 

دلم سقوط می‌خواهد..

در آغوش بهار

 

دلم فرار می‌خواهد..

از سرمای پاییز

 

دلم گرما می‌خواهد..

گرمای بهاری

در آغوش بهار

 

 

 

 

 

 

 

 

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم | ببخش اگر دل تنگم

 

 

 

 

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

دلم بهار می‌خواهد!

 

 

 

 

 

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۲۰
مهر

کسی به ما شک داره؟!

- معلومه نه!

      اگه شک داره به درک! ]

     

 

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۱۷
مهر

زندگیم شده یک هدفون..


ولوم تا ته. آهنگ [ترجیحا بی خواننده {یا در حدی دپ که خود خودکشی نیز خودکشی کند.



  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۱۴
مهر

روزگاری شده که نمی توان نرم بود! باید محکم بود چون دیوار..


روزگاری ـست که همه حرف میزنند! باید سکوت کرد چون دیوار...

زمانیست که همه بالا می‌روند از دیوار دیگران. باید بگذاری از تو بالا بروند چون دیوار..

همه پول به دست می‌آورند تا اسیر شوند در چهار چوب دیوار. پس باید بگذاری اسیرت شوند با چاردیوار

باید دیوار بود!

محکم

شاید کمی بی‌انتها

باید نماد بود؛ تا این نمادپرستان بپرستند!

باید خط بود! هم در افق هم در عمود... همچون دیوار...

باید پیچید٬ باید مرز گذاشت٬ باید حد گذاشت. چه بهتر از دیوار؟

باید دیوار بود

باید نماد بود

آدمیان خیلی وقت است که نماد پرستند.



  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۱۰
مهر

بر فرض گفتیم
خواندی


که چه؟!


از کهنه سرباز خسته٬ مترسک را چه سود؟


می‌شود بگویی؟ میخواهم بشنوم! دردهایت٬ شادیهایت٬ میخواهم کمی حس بودن داشتن داشته باشم!
می‌شود هنگام صدا کردنم تملک داشته باشی؟ میخواهم صاحب داشته باشم!
می‌شود نخوانی متنم به جایش بخوانی چشممم؟ شاید نباشد فرداروزی متن چرکم!
می‌شود بگویی مرا در کجای دلت جای میدهی؟ باور کن دخمه های دلت دیگر تکراریست


تو که می‌روی تا سال بعد؛ می‌شود دانه ای کاه از قلب ـم ببری؟
قلبم آسمان می‌خواهد
خورشید میخواهد
گرما می‌خواهد


می‌گویی از خودت برایم؟ چیست؟ چرا می‌روی؟ این مترسک جز کاه چیزی ندارد. نه! این مترسک خیلی وقت است که گل ندارد.

آرزو؟
آتش داری؟
دلم خیلی وقت است که آتشی از جنس خودم می‌خواهد


این شوالیه ی دشت تنهایی؛ بیش از کلاغ ـان شوم آشوب می‌خواهد.


این گوش بیش از اندکی غار غار می‌خواهد



مترسک؛ از تنهایی نترس٬ این دشت جز کلاغ چیزی ندارد.

مترسک؛ از تنهایی نترس٬ این دشت جز کلاغ چیزی ندارد.

مترسک؛ از تنهایی نترس٬ این دشت جز کلاغ چیزی ندارد.

مترسک؛ از تنهایی نترس٬ این دشت جز کلاغ چیزی ندارد.

مترسک؛ از تنهایی نترس٬ این دشت جز کلاغ چیزی ندارد.


  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]