نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

عکس‌ها را از آرشیو بیرون می‌کشی
تعجب می‌کنی از قدرتی که ثانیه‌ها دارند.
ثانیه‌هایی که بی تغییر رد می‌شوند
ولی
ما را با چه سرعتی تغییر می‌دهند.

نگاه می‌کنی به عکس.

یک شب خوب
با اقوام خوب
در لحظه‌های خوب

تیلیک.

لحظه‌ات ثبت می‌شود در تصویر
ولی حیف که حست را کسی ثبت نمی‌کند!

آخرین مطالب
نویسندگان

تعلیق

سه شنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۳۲ ب.ظ

یه چند روز بود می‌خواستم پست بنویسم٬ اما به هیچ روش ممکنی چیزی به ذهنم نمی‌رسید. فکر کنم دو ساعت به صفحه مانیتور زل می‌زدم که چیزی بیاد که بنویسم اما...

 

وضع حالی خودم هم به همین منواله٬ یک جور سکون و خلا به وجود اومده و می‌شه گفت حوصله هیچ‌کاری رو ندارم.

 

این که چرا اسم این پست رو میزارم تعلیق؛ نمیدونم. حس می‌کنم انگار میون زمین و آسمون رها شدم. به عبارتی انگار توی برزخم. هیچ حسی به هیچ چیزی ندارم. هیچ نقشه‌ای ندارم٬‌ هیچ هدفی ندارم و کاملا از دست افراد دور و برم خسته‌ام و فکر می‌کنم بعضا که ممکنه چجوری بمیرن و این چیزا.

 

خستم. واقعا خسته. و مشکل اینکه حتی نمی‌خوابم٬ قبلا توی این شرایط می‌خوابیدم.

همیشه متنفر بودم از اینکه چیزی رو ندونم. برای دونستن خیلی چیزا رو فدا کردم٬ شاید حتی زندگیم رو؛ اما حالا؟ به یه علامت سوال بزرگ به اسم علیرضا رسیدم. رسیدم ته ابتکاراتم٬ ایده‌هام٬ بلند پروازیام. خسته از صبرمم. از طولانی مدت بودن نقشه‌هام. از این وضعی که همه چیز توش مشکل داره. شخصیتم همیشه کمال‌گرا بوده. چیزای کامل و عالی باعث می‌شن ذوق کنم ولی الآن فقط نقص و ایراد می‌بینم. چرا نمی‌شه همه چی بی مورد باشه؟

 

دور و بریامم شدن کلمه و حرف. توی بند یکسری چیزا که خودشون رو اسیر کردن و به جاش من رو محکوم می‌کنن.

شاید بد نباشه یه مدت تنها باشم. چیزی که شروع کردم. برام مهم نیست چی می‌شه. نمی‌خوام دور و بر کسی باشم٬ دور و برم کسی باشه و این چیزا.

 

+ کارهای افسانه‌ها مسئولیتش به عهده منه و تا وقتی که وظیفش به عهده‌ی منه مشخصا نمی‌تونم بی‌خیالش شم. خسته شدم از اینکه کارا رو ناقص انجام بدم.

 

+ نمی‌دونم این حرف چقدر درسته٬ اما منتظر تغییرات باشید٬ نه از طرف من٬ از طرف کسایی که الآن خیلی وقته ساکتن و همونطور که همیشه گفتن و گفتم٬ هیچ چیز اندازه سکوت ترسناک نیست.

 

+ یه پست می‌نویسم به اسم آرزوها ( یا برد آرزوها یا ... ) و احتمالا سمت راست توی این صفحه‌های مستقل بذارمشون اما مشخصا رمزدار و فوق محرمانه نگهش می‌دارم. چیزی که یاد گرفتم اینکه آرزوهای هر کس مال خودشه٬ نتیجه گرفتنش توسط بقیه عموما فاجعه ست.

 

+ مشخصا دلخورم٬ از خیلی‌ها. از کسایی که کم لطفی کردن بهم این مدت. خوش باشن. من حوصله ندارم از کسی شکایت کنم در حال حاضر. ( کسی خواست ازم شکایت کنه راحت باشه. )

 

تعلیق

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">