نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

برگرفته از ذهنی فراموشکار

نوشته‌هایی در دست باد

عکس‌ها را از آرشیو بیرون می‌کشی
تعجب می‌کنی از قدرتی که ثانیه‌ها دارند.
ثانیه‌هایی که بی تغییر رد می‌شوند
ولی
ما را با چه سرعتی تغییر می‌دهند.

نگاه می‌کنی به عکس.

یک شب خوب
با اقوام خوب
در لحظه‌های خوب

تیلیک.

لحظه‌ات ثبت می‌شود در تصویر
ولی حیف که حست را کسی ثبت نمی‌کند!

آخرین مطالب
نویسندگان
۱۷
مهر

زندگیم شده یک هدفون..


ولوم تا ته. آهنگ [ترجیحا بی خواننده {یا در حدی دپ که خود خودکشی نیز خودکشی کند.



  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۱۴
مهر

روزگاری شده که نمی توان نرم بود! باید محکم بود چون دیوار..


روزگاری ـست که همه حرف میزنند! باید سکوت کرد چون دیوار...

زمانیست که همه بالا می‌روند از دیوار دیگران. باید بگذاری از تو بالا بروند چون دیوار..

همه پول به دست می‌آورند تا اسیر شوند در چهار چوب دیوار. پس باید بگذاری اسیرت شوند با چاردیوار

باید دیوار بود!

محکم

شاید کمی بی‌انتها

باید نماد بود؛ تا این نمادپرستان بپرستند!

باید خط بود! هم در افق هم در عمود... همچون دیوار...

باید پیچید٬ باید مرز گذاشت٬ باید حد گذاشت. چه بهتر از دیوار؟

باید دیوار بود

باید نماد بود

آدمیان خیلی وقت است که نماد پرستند.



  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۱۰
مهر

بر فرض گفتیم
خواندی


که چه؟!


از کهنه سرباز خسته٬ مترسک را چه سود؟


می‌شود بگویی؟ میخواهم بشنوم! دردهایت٬ شادیهایت٬ میخواهم کمی حس بودن داشتن داشته باشم!
می‌شود هنگام صدا کردنم تملک داشته باشی؟ میخواهم صاحب داشته باشم!
می‌شود نخوانی متنم به جایش بخوانی چشممم؟ شاید نباشد فرداروزی متن چرکم!
می‌شود بگویی مرا در کجای دلت جای میدهی؟ باور کن دخمه های دلت دیگر تکراریست


تو که می‌روی تا سال بعد؛ می‌شود دانه ای کاه از قلب ـم ببری؟
قلبم آسمان می‌خواهد
خورشید میخواهد
گرما می‌خواهد


می‌گویی از خودت برایم؟ چیست؟ چرا می‌روی؟ این مترسک جز کاه چیزی ندارد. نه! این مترسک خیلی وقت است که گل ندارد.

آرزو؟
آتش داری؟
دلم خیلی وقت است که آتشی از جنس خودم می‌خواهد


این شوالیه ی دشت تنهایی؛ بیش از کلاغ ـان شوم آشوب می‌خواهد.


این گوش بیش از اندکی غار غار می‌خواهد



مترسک؛ از تنهایی نترس٬ این دشت جز کلاغ چیزی ندارد.

مترسک؛ از تنهایی نترس٬ این دشت جز کلاغ چیزی ندارد.

مترسک؛ از تنهایی نترس٬ این دشت جز کلاغ چیزی ندارد.

مترسک؛ از تنهایی نترس٬ این دشت جز کلاغ چیزی ندارد.

مترسک؛ از تنهایی نترس٬ این دشت جز کلاغ چیزی ندارد.


  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۱۰
مهر

یک روز سرانجام فریاد می‌زنم

صدایم می‌کوبد آسمان
می‌روبد صحرا

یک روز تمام می‌شود سکوت ابدی
شاید با مرگ
شاید با رگ

خون جوی در کوی
جوی خون در کوی

سگ تنها؛ وفادار ولی وحشی

نوشته غمگین


درد سر من برد درد
درد سر من برد درد
درد سر من برد درد
درد سر من برد درد


سوگ بر مرگم نه شاید
سوی دیگر می‌روید ولی می‌جوییدم در سوی دیگر

من آن گرگ تنها که سگیست در بیشه ی شغالان روبه صفت

سگ شرف دارد یک خطم به هزار خط دروغ
چون واقعیتیست که دروغ است


فراموش کن فریاد را
بیاموز سکوت
از تو آرامش می‌خواهند

کسی طاقت فریاد ندارد
در اینجا جز من کسی با من حرفی ندارد


سگ شوم در جست و جوی غذا
به شومی تمام حقیقت هایی که شنید ولی دروغ بود


  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۰۲
مهر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۱۷
شهریور

I became the color
I become the daughter and the son
When the feast is over
Welcome to another one


Lay my body down down
Down upon the water
Wrapped up in the clothes of my mother and my father
O this is longing
I want to be complete
I was waiting round in a little jump seat
I had a hunger
A mouthful of interludes
You'll do anything just to get rescued
I had longing
Isn't that the key
Take take taste taste sweet
They said I'd gone south
I'd gone asunder
They don't know hunger or what I been under
They were all laughing
Thought i was debris
I was just free


We were ready to behave
But there's no freedom
Without no key

Whatever you think you've become
Don't worry bout it dear it's where you come from.


O no no, take me from my misery
There's no such, thing as living comfortably
There's no such, thing as going home
I'm not formed of myself alone
All the other others they'll just fade to black
When you think you have me's when i don't look back
Keep on laughing, callin' after me

Keep on laughin', I'm just free

 

.دوب راوا نم نهذ رد اهنا هدنخ +

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۳۱
مرداد



کلامم خفه شده است در گلو٬ تو بگو

تو بگو از من٬‌ سخنام را فریاد بزن

فریاد بزن کلمات اسیر شده در گلویم٬ راز دلم را جار بزن

جار بزن معنای سکوتم٬ سکوتم را ترجمه کن

ترجمه کن قطرات اشکم٬ چشمانم را بخوان

بخوان معنای نگاهم٬ قلبم را ندا بده.

ندایش بده از سنگینی تنهاییـ  ـام٬ شبم رو توصیف کن.

توصیف کن غمباد گلویم٬ ای کلمه گریه کن!

گریه کن به جایم٬ شاید تو را بشنوند. تو را درک کنند.

من که درک نشدم٬ تو درک شو.

درک شو و بگو برایم از حس درک شدن.


+ جدی نگیر رفیق.



  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۳۰
مرداد

من تنهام مثه ماهی توی تنگ

فکرم دریاست نه که آبه توی حوض


یه مغزه نیمه پر یه افسری که خورد

تازه فهمیده جنگه٬ پس ضَریبِ بُرد


بالا نرفته می بینی که پائین اومد

تمام عمرتو دادی و واستادی تو صف 

تا دری بازشه که بری٬ نماش باشه دلی

هنوز مهاجری٬ چقدر شر و وری اَه


امثاله من٬ نه شبیه توئه نه کوچیکه مثه بغلیات

من می خوام آزاد بگم با داد راز بگم 

و اسممو با سه ی صاد ضاد بگم


جوابه قانونارم دله من میده

من دوست دارم ریسکو با دیده سنجیده

کشته ها رو تو قبر٬ سوخته کارو جا حرف 

و سختیه پیچو با یه انتهای راحت

من دوست دارم اینارو چون حقیقته


قانونه دله من شبیه قانون طبیعته

که میگه دوست داری بکن٬ هنوز داری کپن 

تو زنده ای برای یه زندگی کپل

هه هه



- متن چرک


جیمـ . ـموریارتی

  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۲۳
ارديبهشت
  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]
۰۸
ارديبهشت


آره ، میدونم عزیزم.
من ؛ من یه آدم مریضم.


  • هئورو. [ هَ ئور وَ ]